نوشته‌هایی برای حورا



سلام بابا 

خوبی دخترم. ببخش این مدت ننوشتم برات عزیزم. خیلی درگیر مسائل کاری بودم در حدی که حتی شما دو تا رو هم خیلی کم می‌دیدم، قول می‌دم بیشتر وقت بذارم و بیشتر بنویسم برات عزیزم.

 خواستم بگم از وقتی دیگه یاد گرفتی برنامه بچینی، سورپرایز ت تو موقعیت‌های مناسب با توه. و حقیقتا کار خیلی سختیم هست :)


سلام دخترم

خوبی؟ من قرار نبود انقدر دیر به دیر برات بنویسم قرار بود از همه چی و همه‌ کاری برات بنویسم اما ببخش که بابات همیشه تو نوشتن لنگ می‌زد. این روزهای هفت ماهگیتم تموم شده و دلبریات تمومی نداره. هر کار جدیدی که می‌کنی من و مامانت از شدت ذوق فقط بغلت می‌کنیم و می‌چلونیمت :)

این روزها شدید درگیر کارم بابا. یادم بیاد یا نیاد این روزها شدیدترین و سخت‌ترین روزای کاری تا الانمو دارم می‌گذرونم نمی‌دونم بعدها که می‌خونی اینارو عمو شانجانیت :) کجاست و چیکار می‌کنه اما این روزا سخت درگیر اینیم که یکم از این شرایط سخت بیایم بیرون و دوباره به امید خدا یه روند ثابت رو پیش بگیریم. و تو و مامانت منبع آرامش شب‌های منید. شبایی که خسته فکری و جسمی میام خونه و با دست و پا زدنت برای اومدن تو بغلم همه‌ی خستگیا می‌ره همونجایی که باید بره.

مواظب خودت باش دخترم.

 


سلام عزیز بابا .

اگه بخوام فقط یه توصیه بهت بکنم اینه که: همیشه نوکر این خاندان باش . از گدایی این خاندان به پادشاهی دو دنیا می‌رسی . بابای سراپا تقصیرت هر چی داره و نداره از این اهل کرم داره.

شبای عاشورا صدقه بذار برای دل امام زمان .

 


سلام بابا 

خوبی؟

این اولین ماموریت طولانی بعد به دنیا اومدنت هست. الان چهارماه و حدود ۱۵ روزته و تصویری که به ماانت زنگ می‌زنم گهگاهی شما هم افتخار میدی یکم با من حرف می‌زنی. اول اینکه کلی یاد تو  مامان خوشگلت بودم تو نجف و کربلا و ان‌شالله کاظمین چون الان تو تاکسی به سمت کاظمین نشستم.

حقیقتا تصور نمی‌کردم دوری ازت انقدر سخت باشه و دلم برای بغل کردنتون تنگ شده شدید ولی بالاخره کاری که از رو اعتقادت انتخاب کرده بابات سختیای خودشو داره. شاید برات سوال باشه که چرا بابای مهندس عمرانت تو عراق مشغوله کسب و کار خودشونه؟ عرضم به حضورت که بابات سه سال تو مهندسی کار کرد پروژه‌های خوبیم رفت. میدان نفتی آزادگان که احتمالا شما بیشتر ازش بشنوید طرح گرمسیری سد خرسان۳ و کلی پروژه ریز و درشت دیگه اما دیدم جای من تو مهندسی عمران با کلی ادم دیگه و مهندسای بهتر از من پر می‌شه اما تو این وضعیت اقتصادی یه سخنرانی ایت الله ‌ای داشت که گفت یک ریال توسعه صادرات غیر نفتی هم ارزشمنده و این شد که بابات به همراه چند تا از رفقاش زد تو کار صادرات به عراق. نمی‌دونم چرخ روزگار وقتی اینا رو می‌خونی به کدوم سمت چرخیده و گجای روزگارم ولی اگر کارمون گرفته و رو روال افتاده هزینش همین سختی‌های دوری از شما بوده. که برای من زیاد و برای خدا کمه.

نکته‌ی بعدی این که بابا جان العراق و ما ادراک مالعراق باید بزرگ که شدی حدود ۱۸ یا ۲۰ سالت شد مفصل بشینیم صحبت کنیم. ان‌شالله تا اون موقع امامونم هست و سه تایی تو رکابشیم. من و تو و مامانت.

دلم برای صحبتای جدی باهات پر  میزنه.


سلام خوشگل دختر بابا

حال الانت خوبه ان‌شالله ؟ :)

دیروز دو تا غافلگیری داشتی گلم

اولیش اینکه مامان مهربونت تو رو سپرده بود به من بعد ولی داشتم قضیه غافلگیری تولدمو از دلش در میاوردم، تو رو گذاشتم رو میز روی تشک بازیت و رفتم اتاق با مامانت صحبت کنم که یهو صدای گریه‌ت بلند شد و ما دویدیم سمتت و دیدیم چشماتو بستی و یه جوری گریه می‌کنی و جیغ می‌زنی که تو این چهار ماه ندیده بودیم. حقیقتا اولین سکته ناقصمونو امروز بهمون دادی :) نگو فقط این سقف تشکتو انداخته بودی روت :)

دومیش آخرای شب بود که کامل از دل مامانت دراورده بودم و داشتیم سه تایی کیف می‌کردیم که یهو دیدیم بلللله حورا خانوم ما اولین برگشت زندگیشو به تنهایی زد و ما با چشمای درشت فقط نگاش می‌کردیم :)

دوستت دارم عشق من


سلام بابای گلم

دیشب اولین شب قدر امسالت بود بی‌صبرانه منتظر اینم بزرگ بشی و از امام اولمون برات بگم . از مظلومیتشون از بزرگیشون از زهدشون از عدالتشون.

ماها عجیب مدیون ایشون و خانوادشون هستیم.

 دیشب خودم برات قرآن‌ به‌سر گرفتم با قرآن‌ همیشه بالاسرت.

عاقبت به خیر شی دختر خوشگلم.


سلام حورا خانومی

می‌خواستم یکم تلخ صحبت کنم :)

می‌خواستم ببینم اگه وقتی اینارو می‌خونی من نباشم چی؟

احتمالا خیلی موقعیت‌هایی که می‌تونستیم با هم صحبت کنیم رو از دست دادیم ولی باید یه راهی باشه که در اونصورت هم بتونی منو بشناسی

داشتم بهش فکر می‌کردم و احتمالا مجبورم بیشتر و زیادتر برات بنویسم.

باشم یا نباشم خیلی دوستت دارم عزیز دلم.


سلام عزیز دلم

احوالت چطوره؟

خیلی وقت بود با بزرگیات حرف نزده بودم :)

می‌دونی بابا یه وقتایی احتمالا من می‌بینم که تو داری تو خلوت خودت گریه می‌کنی و خب این چیز طبیعیه! حتی خیلی خیلی بزرگتر از تو هم گریه می‌کنن و خب البته که گریه داریم تا گریه :)

یه وقتایی گریه برای دلتنگیای کوچیکه یه وقتایی برای غرای کوچیک و بزرگ و یه وقتاییم برای روضه که این آخری از همشون مهمتر و بهتر و قشنگتر و با ارزش تره!

ولی به خودم گفتم هر وقت دیدم داری گریه می‌کنی اول ازت بپرسم داری گریه می‌کنی یا کسی اشکتو دراورده!

که اگه دومی باشه وای به حال اون کسی.



سلام دختر گلم 
چطوری بابا ؟ 
تو این یک هفته ده روز انقدر اتفاق عجیب افتاده بابا جون که نمیشه نوشتش و باید برات بگم. اما برای ثبت در تاریخ یه کمیشو اینجا برات مینویسم.
اول قاسم سلیمانی:
قطعا بابا تا زمانی که بزرگتر شی انفدر جستجو برات راحت تر میشه که خودت میتونی بهتر ایشونو بشناسی اما برای من ایشون نفر دوم بعد از رهبری بودن برای من ایشون سرباز مطیع رهبری بودن کسی که یک قدم جلوتر از رهبر راه نمی رفت و کسی که بدون حرف زدن رهبر خواسته شو انجام می­داد. و حالا سحر جمعه 11 دی ایشون به دست اشقی­ترین فرد و کشور حاضر تو عصر ما به شهادت رسید. و باز خونی ریخته شد تا ملتی را بیدار کند. رویه خدا بر اینه دخترم وقتی که ماها و جامعه دچار رخوت و سرگرم بازی دنیا شدیم قربانی صورت میگیره و خون قربانی میشه حجت خدا برای همه­ی مردم. نمی­دونم تا وقتی بزرگ بشی چه اتفاقاتی میقته ولی بدون که پدرت تا الان برای هیچ کسی غیر از روضه اهل بیت عا=لیهم السلام از غم از دست دادن ادمی مثل قاسم سلیمانی ناراحت نشد.

اما بعد از این قضایا اتفاقاتی پیش اومد که بد نیست بابا راجع بهش حرف بزنیم.

اول اینکه باباجون هر اتفاق شبهه گونه و فتنه گونه‌ای که میفته اول از همه چیز ببرش به دو تا یادگاری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که قرآن باشه و اهل بیت که بدی روزگار ما الان از اهل بیت دستمون به روایته فقط و متاسفانه دستمون از ظهور امام عصر روحی فداه کوتاهه. دوم اینکه هر خبری بهت رسید برو آیه ۶ سوره حجرات رو بخون و فکر کن.  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ای مؤمنان، هر گاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به قومی رنجی رسانید و سخت از کار خود پشیمان گردید. بشین و داده جمع کن و خودت تحلیل کن.

اما بعد

باباجون شرایط ما اینطوریه و اگه خدایی نکرده تا وقتی تو بزرگ شدی و هنوز آقامون و امامون نیومده بودن بدون که شرایط شما سخت تر از شرایط ما هست. خیلی سخت­تر خیلی خیلی سخت­تر.

یه نکته‌‌ی دیگه بحث زمانیه که ما داریم زندگی می‌کنیم و تو عصر غیبت امام عصر روحی فداه وتو این زمان ما مامور شدیم به اینکه انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا پس باید ظهور روز نزدیک ببینیم و همونجوری که خیلیا اعتقاد دارن (که به نظر من درسته و نظرتو نمئدونم) الان همون زمانه آخرامانه و اینکه چند سال طول می‌کشه رو ما دیگه نمیدونیم. این دوران دوران فتنه‌هاس و فتنه‌ هم از جانب خداست چون می‌خواد غربال کنه  أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ  آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آورده‌ایم رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟ به نظر من تمام اتفاقات این چند وقت اخیر همه‌ش امتحانه و تک تکشون و اینکه ما در قبال این امتحان‌ها چه رفتاری داشتیم به خودمون باید رجوع کنیم و ببینیم چه موضعی گرفتیم. و ائمه هم گفتن لَتُمَحَّصُنَّ یا شِیعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ تَمْحِیصَ الْکحْلِ فِی الْعَینِ وَ إِنَّ صَاحِبَ الْعَینِ یدْرِی مَتَی یقَعَ الْکحْلُ فِی عَینِهِ وَ لَا یعْلَمُ مَتَی یخْرُجُ مِنْهَا وَ کذَلِک یصْبِحُ الرَّجُلُ عَلَی شَرِیعَةٍ مِنْ أَمْرِنَا وَ یمْسِی وَ قَدْ خَرَجَ مِنْهَا وَ یمْسِی عَلَی شَرِیعَةٍ مِنْ أَمْرِنَا وَ یصْبِحُ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْهَا؛ امام باقر( علیه السّلام) فرمود: ای شیعه آل محمّد حتما باید پاک شوید همچون سرمه که در چشم پاک می شود که آدمی داخل شدن سرمه را بچشمش می فهمد ولی نمی فهمد کی از چشم او بیرون می رود و این چنین خواهد شد که مردی صبح کند در حالی که بر جادّه امامت ما است و شب می کند در حالی که از راه بدر شده است و شب می کند در حالی که بر جادّه امر ما است و صبح می کند در حالی که از راه بدر شده است. از جایی که من معتقدم ائمه چیزی رو بیهوده و برای مثال نمی‌گفتن من میگم همونجوری مردم نمیفهمن که سرمه چطور از چشمشون خارج میشه همونجوریم نمیفهمن که چطور از دایره ایمان خارج شدن و قطعا اولین مورد حدیث خود منم که باید دعا کنم و از خودشون بخوام که من جز

و اون عده‌ای که نمی‌فهمند از ایمان خارج شدن نباشم. و خب به نظرم قطعا فتنه‌ها و امتحان‌های بعدی سخت تر می‌شه و قطعا انقدر عرصه بهمون تنگ می‌شه که بنابر همین روایت جز اقلمون نجات پیدا نمی‌کنیم که ان‌شالله جزو اون دسته باشیم. یه حدیث دیگه هم هست که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می‌فرمایند :  عن أنس عن النبی (ص) أنه قال: یأتی علی الناس زمان الصابر منهم علی دینه کالقابض علی الجمرة ؛رسول خدا فرمود: زمانی بر مردم می آید که ماندن بر دین حق مانند نگه داشتن گلوله آتش در دست است» .
میرزاحسین نوری،مستدک الوسائل ،بیروت، مؤسسه آلبیت، سال 1388، ج 12 ص 33.

و به اعتقادم هنوز ما به این مرحله نرسیدیم. و خدا ان‌شالله آخر عاقبت همموم رو به خیر ختم کنه.
  پیرامون فتنه‌های اخرامان حرف زیاده خیلی زیاد و ترسناک. ان‌شالله صاحبمون و مولامون باز هم لطف کنند و خودشون دستمونو بگیرن.
یا علی

ی اما برای من ایشون نفر دوم بعد از رهبری بودن برای من ایشون سرباز مطیع رهبری بودن کسی که یک قدم جلوتر از رهبر راه نمی رفت و کسی که بدون حرف زدن رهبر خواسته شو انجام می داد.


سلام حورای منکم پیش میاد برات بنویسم بابا چرا ؟ چون فکرم درگییره خیلی چیزایی که نمی دونم گفتنش اصلا به دردت می خوره یا نه. سر بابات این روزا حسابی مشغوله درگیر اینکه چیکار بکنه تا به یه درد این مملکت بخوره. چیکار کنه که درد یه نفر از مردم این مملکت رو فقط یه دره کم کنه. و خب همه اینا با داستان هیولای کوچیکی به اسم کرونا خیلی سخت تر از قبل شده. هیولایی ریزی که یادمون انداخت ما گنده تر از فرعون ها با ریزتر از پشه ای می تونیم نابود بشیم. کلیات این روزا رو خودت با سرچ کردن احتمالا متوجه میشی ولی جزئیات این روزا اینه که این ششبا با ترس و لرز و وسواس خیلی بیشتری از بر میگردم پیش تو و مامان که یه وقت خدایی نکرده تو و مامان دچار نشید. جلسه های زیادی با کوچک و بزرگ مسئولین رفتم این روزا ولی خب فرمون همون فرمون قبله. هر چی جلسه بزرگتر ناراحتی بابات از این حجم کار نکردن بیشتر.

سال 98 سال خوب بود و بد بود. بازی کردنا و شیطونیای تو جزو خیلی خوباش بود. خنده های تو بهترینش. و خانواده ۳ تاییمون دیگه ته تهش.

مامانتو ادیت نکن هیچوقت. آفرین.

 

پ.ن: 

سال جدیدی چیزی برات ننوشته بودم و عذاب وجدان داشتم گفتم برات بنویسم و بدونی که ۲۰۰ تومن عیدیتو دادم مامانت :) گرچه که تا الان خیلی بیشتر از 200 تومن و از پولای خودش برات خرج کرده ولی عیدی نقدی یه چیز دیگس پس ازش بگیر :)

پ.ن 2: این بیان هنوز نیم فاصله نداره و برای همین من ازت معذرت می خوام. اعصاب خودمم خورد شده :)

 

خیلی دوستت دارم

خیلی خیلی


سلام عمر بابا

۲۲ برای شب نیمه شعبان بود هنوز تو درفت گوشیمه. ان‌شالله بهترش کنم ویرایشش کنم برات می‌فرستم.

 

اما خوشگل دخترم امروز به روایتی تولد خانم حضرت رقیه‌ سلام‌ الله علیها است. احتمالا بارها تو این چند سال از من و مادرت خواهی شنید که: منِ بابات همه‌ی همه‌ی زندگیمو هر چی دارم و ندارم رو از این خانم و عموشون دارم.

کاش بشه که تا وقتی بزرگ می‌شی زمین خودمونو بخریم ساختمون خودمونو طراحی کنیم، حسینیه‌ای که دلم می‌خواد رو بزنم و براشون مراسم بگیریم. 

عزیز منی دخترم. مواظب خودت باش


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها